loading...
موضوعات متنوع وجالب
سیلوانا بازدید : 81 دوشنبه 17 شهریور 1393 نظرات (0)

 

خانم جوانی که در کودکستان برای بچه های 4 ساله کار میکرد میخواست چکمه های یه بچه ای رو پاش کنه ولی چکمه ها به پای بچه نمیرفت بعد از کلی فشار...و خم و راست شدن،بچه رو بغل ميكنه و ميذاره روی میز، بعد روی زمین بلاخره باهزار جابجایی و فشار چکمه ها رو پای بچه میکنه و یه نفس راحت میکشه که ...


هنوز آخیش گفتن تموم نشده که بچه ميگه این چکمه ها لنگه به لنگه است .

خانم ناچار با هزار بار فشار و اینور و اونور شدن و مواظب باشه که بچه نیفته هرچه تونست کشید تا بلاخره بوتهای تنگ رو یکی یکی از پای بچه درآورد .


گفت ای بابا و باز با همان زحمت زیاد پوتین ها رو این بار دقیق و درست پای بچه کرد که لنگه به لنگه نباشه ولی با چه زحمتی که بوت ها به پای بچه نمیرفتن و با فشار زیاد بلاخره موفق شد که بوت ها رو پای این کوچولو بکنه که بچه ميگه این بوتها مال من نیست.

خانم جوان با یه بازدم طولانی و کله تکان دادن که انگار یک مصیبتی گریبانگیرش شده. با خستگی تمام نگاهی به بچه انداخت و گفت آخه چی بهت بگم. دوباره با زحمت بیشتر این بوت های بسیار تنگ رو در آورد.

وقتی تمام شد پرسید خب حالا بوت های تو کدومه؟ بچه گفت همین ها بوت های برادرمه ولی مامانم گفت اشکالی نداره میتونم پام کنم....


مربی که دیگه خون خونشو میخورد سعی کرد خونسردی خودش رو حفظ کنه و دوباره این بوتهایی رو که به پای این بچه نمیرفت به پای اون کرد یک آه طولانی کشید وبعد گفت:خب حالا دستکشهات کجان؟


توی جیبت که نیستن. بچه گفت توی بوتهام بودن دیگه!!!!!

 

منبع:naghola.com

 
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
به وبلاگ ما خوش آمدید امیدوارم ساعات خوبی رو سپری کرده باشید امیدوارم هر جا که هستید سالم و سلامت و تندرست باشید منتظر نظرات گرم شما هستیم
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    آرشیو
    نظرسنجی
    مطالب وبلاگ ما چطوره
    آمار سایت
  • کل مطالب : 216
  • کل نظرات : 35
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 2
  • آی پی امروز : 52
  • آی پی دیروز : 28
  • بازدید امروز : 79
  • باردید دیروز : 33
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 279
  • بازدید ماه : 1,204
  • بازدید سال : 5,700
  • بازدید کلی : 65,776
  • کدهای اختصاصی